چرا ذهن ایرانی به سیاست حساس اما اقتصاد گریزان است؟
چرا ذهن ایرانی به سیاست حساس اما اقتصاد گریزان است؟

به قلم ایرانیان تحلیل _در ایران، رفتار افکار عمومی اغلب با نوعی حساسیت سیاسی تعریف می‌شود؛ حساسیتی که از انتخابات تا سیاست خارجی میدان واکنش‌های فوری و پرحرارت را می‌سازد. اما همین جامعه وقتی پای مسائل روزمره اقتصاد به میان می‌آید، از قیمت دلار تا مدیریت بودجه خانواده نشانه‌هایی از ضعف ساختاری در سواد مالی […]

به قلم ایرانیان تحلیل _در ایران، رفتار افکار عمومی اغلب با نوعی حساسیت سیاسی تعریف می‌شود؛ حساسیتی که از انتخابات تا سیاست خارجی میدان واکنش‌های فوری و پرحرارت را می‌سازد. اما همین جامعه وقتی پای مسائل روزمره اقتصاد به میان می‌آید، از قیمت دلار تا مدیریت بودجه خانواده نشانه‌هایی از ضعف ساختاری در سواد مالی نشان می‌دهد. این دوگانگی ریشه‌دار فقط یک اخلال رفتاری نیست تصویری روشن از شکاف میان هیجان سیاسی و ناتوانی اقتصادی در زندگی روزمره ایرانی‌هاست.


 میراث تاریخی سیاست‌فهمی؛ سیاست به‌مثابه بقاء

ذهن ایرانی در طول قرن‌ها یاد گرفته است که سیاست را نه به عنوان علم، بلکه به عنوان “نظام بقاء” درک کند. تاریخ ما پر است از تغییرات ناگهانی قدرت، انقلاب‌ها، فراز و سقوط‌ها. در چنین بستری، انسان ایرانی برای حفظ امنیت خود مجبور بوده تصمیم‌های سیاسی را مثل هوای روزمره دنبال کند.

از مشروطه تا انقلاب، از اصلاحات تا اعتراضات، سیاست برای او نقش مستقیم در زندگی شخصی‌اش داشته؛ حتی قیمت نان را از تصمیمات سیاسی برداشت کرده نه از تابع عرضه و تقاضا.

در این فضا اقتصاد از ذهن عمومی جدا مانده زیرا هیچ‌گاه «ساحه اثرگذاری» نداشته است؛ نه به شکل فردی قابل تغییر بود نه به شکل اجتماعی قابل مطالبه. سیاست، اما همیشه ملموس بود در خبر در خیابان در گفت‌وگو.


 فرهنگ گفتار و تجربه زیسته؛ احساس به‌جای محاسبه

در جامعه‌ای که حافظه‌اش مبتنی بر روایت و تجربه است مفاهیم انتزاعی اقتصادی به‌سختی درونی می‌شوند. زبان عامه‌ی مردم زبان واکنش است نه محاسبه؛ و فرهنگ گفتاری ایرانی واکنش را به سطحی از هوشمندی تعبیر می‌کند.

وقتی دلار گران می‌شود واکنش اصلی خشم یا شوخ‌طبعی است نه تحلیل. ما درباره‌ی «قدرت» صحبت می‌کنیم، نه «کارایی». در نتیجه اقتصاد به مثابه نظام روابط و عددها در ذهن جمعی ما شأنی کمتر از سیاست دارد؛ چون سیاست احساس‌برانگیز است و اقتصاد نیازمند نظم منطقی.

حتی در آموزش رسمی اقتصاد بیشتر «گزینه‌ی دشوار» تلقی می‌شود تا یک زبان عمومی. جامعه‌ای که درک عددی محدود دارد نمی‌تواند اقتصاد را درونی کند.

جملاتی مانند «بگذار بازار خودش درست شود» یا «تا دولت درست نشود، اقتصاد درست نمی‌شود» نشان می‌دهند چقدر نگاه ما به اقتصاد، سیاسی است؛ نه علمی.


 پیامدهای روان‌اجتماعی؛ سیاست‌زده اما اقتصاد‌ناخوانده

وقتی جامعه‌ای بیش از حد سیاسی می‌شود، از حداقل سواد اقتصادی لازم برای پایداری توسعه بازمی‌ماند. حساسیت ما به سیاست، بخش مهمی از توان تحلیلی را مصرف می‌کند و برای فهم مناسبات اقتصادی انرژی باقی نمی‌گذارد.

نتیجه آن، چرخه‌ای است که در آن، سیاست هر بحران اقتصادی را توضیح می‌دهد و اقتصاد هیچ بحرانی را پیشگیری نمی‌کند. مردم، اقتصاد را نه میدان عقل بلکه میدان «برنده یا بازنده شدن طیف‌ها» می‌بینند.

در چنین شرایطی، حتی رسانه‌ها نیز معمولاً داده‌های اقتصادی را از دریچه‌ی تصمیمات سیاسی روایت می‌کنند؛ مثلاً تورم به جای اینکه با مدل‌های عرضه و تقاضا تحلیل شود، با «بی‌ثباتی کابینه» توجیه می‌گردد. این رفتار ذهنی، همان جایی است که اقتصاد از دایره اعتماد بیرون می‌رود و سیاست در جایگاه اولِ حساسیت ذهنی قرار می‌گیرد.


 نقطه فکر اقتصاد به اندازه‌ی سیاست، به ما مربوط است

شاید ذهن ایرانی باید روزی یاد بگیرد که سیاست را نه میدان احساس، بلکه بخشی از قواعد اقتصادِ زندگی بداند. سیاست اگر هنر مدیریت قدرت است، اقتصاد نیز هنر مدیریت واقعیت است.

تا زمانی‌که ما دلار را پدیده‌ای سیاسی و تورم را پدیده‌ای اخلاقی می‌دانیم، از چرخه فهم عمومی اقتصاد بیرون خواهیم ماند. بیداری ذهن ایرانی در برابر اقتصاد، یعنی دیدن عددها به اندازه‌ی دیدن شعارها.

ایرانیان تحلیل نگاه کوتاه عمیق و بلند

  • نویسنده : ایرانیان تحلیل
  • منبع خبر : ایرانیان تحلیل