پاییزِ بی‌باران؛ وقتی زمین تشنه می‌نالد
پاییزِ بی‌باران؛ وقتی زمین تشنه می‌نالد

یادداشت ادبی اختصاصی ایرانیان تحلیل  پاییز از نیمه گذشته است و هنوز صدای باران، بر شیشه‌ها ننشسته. شهرها بوی خاکِ بی‌نم می‌دهند و آسمان مثل وعده‌ای فراموش‌شده بر ما آویخته است. برگ‌ها زرد شده‌اند، بی‌آنکه خیس شوند؛ و زمین، با عطشی کهنه، هنوز زیر آفتاب نرم این فصل نفس می‌کشد. پاییز همیشه فصل دگرگونی بوده […]

یادداشت ادبی اختصاصی ایرانیان تحلیل 

پاییز از نیمه گذشته است و هنوز صدای باران، بر شیشه‌ها ننشسته. شهرها بوی خاکِ بی‌نم می‌دهند و آسمان مثل وعده‌ای فراموش‌شده بر ما آویخته است. برگ‌ها زرد شده‌اند، بی‌آنکه خیس شوند؛ و زمین، با عطشی کهنه، هنوز زیر آفتاب نرم این فصل نفس می‌کشد.

پاییز همیشه فصل دگرگونی بوده است؛ فصل آشتی رنگ‌ها و وداع‌ها. اما امسال، زیبایی‌اش نیمه‌تمام مانده؛ گویی در لحظه‌ی ریزش برگ‌ها، چیزی از توازن طبیعت گم شده. نبود باران، تنها خشکی خاک نیست، سکوت صدای زندگی‌ست؛ پرنده‌ای که پر نمی‌زند، رودخانه‌ای که نمی‌رقصد، و دلی که منتظر نخستین قطره می‌ماند تا باور کند هنوز امیدی بر خاک جاری‌ست.

در ادبیات ما، باران همیشه نشانه‌ی رحمت و تازه شدن بوده است. هر قطره، بخشی از تداوم هستی؛ و نبودش، یادآور فراموشی. زمین بی‌باران، مثل انسانی بی‌اشک است — آرام اما فرسوده. ما محتاج بارانیم، همان‌قدر که محتاج رؤیا، مهربانی و تداوم.

پاییز امسال، اگرچه خاموش‌تر از همیشه آمده، اما نگاهش هنوز نرم است؛ انگار به آرامی می‌گوید: “دست‌های دعا را بالا بیاورید، فصل‌های بعدی شاید پاسخ‌تان را بدهند.”

  • نویسنده : ایرانیان تحلیل